۱۳۹۰/۰۴/۰۹

از ولیعهد گویان مردم تا امدن موسوی و کروبی در انتخابات

 اوایل سال 2007بود زمانی که احمدی نژاد سر و صدای زیادی کرده بود و هر روز یک مصاحبه بر علیه امریکا و نابود کردن اسرائیل میکرد و مردمی که هشت سال در یک هاله گفتمان تمدنها غرق شده بودند به یکباره به خود امدند واز تراژدیهایی که هر چند سال یکبار گریبانشان را میگرفت به تنگ امده بودند و هیج رغبتی دیگر برای رای دادن و بازیهای انتخاباتی نداشتند.انها همه چشم به کسی دوخته بودند که نامش را کم کم زمزمه میکردند و او را به عنوان شخصی می شناختند که خواهان نابودی نظام دیکتاتوری رژیم جمهوری اسلامی است.شاهزاده رضا پهلوی که مردم در داخل ایران اکثرا او
را ولیعد می نامند.
دوران خمینی که مشخص بود چه بر سر ملت امد تا جایی که کودکان چهار ساله بودیم با چوب تفنگ درست میکردیم و تمام روز شب را در کوچه و خیابان مسلح با سلاح دست ساز خودمان بودیم که اگر هواپیمای عراقی می امد  بالای  سرمان بتوانیم از خود دفاع کنیم.این را با طنز گفتم که دوران خمینی جنگ بود وبمباران هوایی و قعطی و عقب افتادگی،زندانیان سیاسی و اعدامها و تیربارانهایی که صدها هزار کشته و مجروع بر جا گذاشت.
بعد از خمینی دوران جناب اقای اکبر هاشمی بهرمانی معروف به رفسنجانی بود که توسط رسانه ها به دوران سازندگی معروف شد،اما در واقع دوران لیستهای سیاه و ترور، در زمان همین سیاستمدار چند چهره را مردم ایران شاهد بودند.
سپس گفتگوی تمدنها امد!مردم ایران در این دوران کمی از لحاظ اخبار به اگاهی رسیده بودند با وجود گسترش ماهواره و اگاهی بیشتر نسبت به دوران بعد از جنگ تحمیلی دل و دماغ برای رای دادن نداشتند.
چند روز قبل از انتخابات دوم خرداد 1376یکباره خیابانهای تهران تا ساعتها بعد از نیمه شب دختران و پسرانی که با اتومبیلهای خودعکس او را به سر گرفته و بوق زنان و شادی کنان ندای ازادی و پیروزی سر می دادند و همگان را بر ان داشتند که سید نجات دهنده ملت از یوق استبداد از راه رسیده!
اقای خاتمی با گفتمان تمدنها و اصلاحات امد که عمر نظام را چند سال دیگر افزایش دهد. چند ماه و چند سال اول ،سخنرانی اقای گفتگوی تمدنها،با سوت و داد و کرنا و شعار به پایان رسید. فقط اشک و ناله ان برای خانواده دانشجویانی ماند که در همان گیر و دار فرزندانشان را یک به یک در بازداشت و  کشته شده دیدند بدون اینکه بدانند برای چه کسانی و چه قشری.این را میگویم چون برادران اصلاح طلب و یاران اقای خاتمی هرگز خواهان نابودی اصل ولایت فقیه نشده اند و تا به امروز بر چیده شدن کامل  نظام دیکتاتوری دینی را خواهان نشدند و در همین چند روز گذشته  جناب اقای خاتمی با این همه کشتار و قتل جوانان ایران زمین بعد از وقایع انتخابات سال 1388 نیزخواهان عذر خواهی ملت از رهبر فرزانه عالم سید علی خامنه ای شده بود.
دوره چهار ساله دوم هم شرایط را به گونه ای فراهم اوردند  که مردم  بین بد و بدتر یکی را انتخاب کردند زیرا چیدمان کاندیداها به گونه ای بود خاتمی را میانه رو و کور سویی در بین قشری از مردم بود بر اساس افشاگری ایشان در جریان قتلهای زنجیره ای حال اینکه این اتفاق در دولت ایشان و وزیر کابینه جناب حاتمی  اتفاق افتاده بود.که بعد از این چهار سال  هم یا حکم ولایی سید علی خامنه ای جایگزین تصمیمات دولت و مجلس کاملا نزدیک به اقای خاتمی میشد واینکه رییس جمهور نظاره گر بود یا به گفته خودشان  ایشان تدارکاتچی بودند.تدارک برای یک جریان ولایت گرا  که تا به امروز هیچ چیز از قدرت و اقتدار ایرانی برای ما به جا نگذاشتند و تاراج و غارت مملکت  و کشتار جوانان ونابرابری حقوق زنان و ازار اذیت اقلیتهای دینی و قومی و بسیاری از مسایلی که حقوق انسانی هر شهروند را زیر پا میگذارد،رکن اصلی حکومت انان بر سرزمینی است که روزگاری در دنیا به کشور فرهنگ و تمدن معروف بود.
دوران احمدی نژاد که قابل توصیف نیست به اندازه ای بود که  عهد نامه های ترکمنچای و گلستان رو سفید شدند.و جنگ ستیزی را سرمشق حکومت خود کرد تا جایی که ما ایرانیان را در خارج از کشور بیشتر به خاطر دیوانه و مجنون بودن رییس جمهور
کشورمان میشناسند تا انجا که در اجلاس سازمان ملل  هنگام سخنرانی  صحن این سازمان را ترک میکنند ودر کنفرانس ژنو گوجه به سمت او پرتاب میشود و ان محل  را ترک میکنند.
در ان برهه زمانی  که تبلیغات برای کاندیدا شدن افراد شروع شده بود، تمام مردم در کوچه و خیابان و داخل تاکسی و اتوبوس و هر مکانی که بحث ازسیاست و اینده بود حرف از ولیعهد بود.مردم علنا اعلام میکردند که کسی رای نخواهد داد و هیچ کاندیدی را قبول نخواهند کرد!
 صدای این گفتمان مردم، چنان گوش اتاق فکر رژیم را تکان داد تا انجا که یکباره حرف از موسوی نخست وزیر خمینی و هشت سال جنگ شد و موسوی توانست از فیلتر شورای نگهبان بگذرد شورایی که حرف اول و اخر ان را خامنه ای میزند.
موسوی  که در دوران  ایت الله خمینی مشکلاتی را با خامنه ای داشته که شکایتش را نزد خمینی برده بودند و در نهایت این موسوی بود که در ان زمان خامنه ای را پشت سر گذاشته بود که این خود میتوانست عاملی باشد برای در حاشیه نشستن موسوی بعد از مرگ خمینی و کینه ای را که سید علی خامنه ای از او به دل داشته. پس چرا و چگونه موسوی توانست از این رد صلاحیت ها رهایی یابد خود جای سئوال بود برای همه مردم ایران که بعد ها زمانی که اتش انتخابات داغ شد همگان  فراموش کردند  ودنبال او رفتند بدون انکه بدانند که موسوی یار خمینی بود و اینکه با گفتار و شعاری که بیانگر بازگشت به دوران خمینی بود به صحنه انتخابات امد!
 البته مردم ایران هم بی تقصیر نیستند  مردمی که حافطه تاریخی خود را فراموش میکنند،چونکه تکلیف خود را یکباره با این گروههای به ظاهر میانه رو جمهوری اسلامی روشن نمیکنند و به دنبال کسانی میروند که در این چند مدت خط قرمز انها نیز مشخص شد و انها که تمامی رسانه های خارج از کشور چه صوتی ،تصویری و نوشتاری را در اختیار دارند وهمین نظام حاکم  را میخواهند تنها مشکلات انها با این نظام تغییر گروه حاکم که قدرت اجرایی و حکومتی در دست انهاست در غیر انصورت خواهان تغییر نظام نیستند.
 اینبار بعد از انکه از سال 2007 حتی صدای امریکا صدا و تصویر رضا پهلوی را ممنوع کرد و هیچگونه مصاحبه ای با ایشان انجام نداد و اینکه یکباره همگان شاهد تبلیغات بی اما ن برای  شرکت در انتخابات از همین رسانه ها شدیم تا جایی که مردم ایران با شادی و قدرت بیش از قبل نام رضا پهلوی را به زبان می اوردند،همه چیز به سمت انها سرازیر شد و بر همگان تداعی شد که موسوی انها را از چنگ این ظلم و ستم نجات خواهد داد!موسوی چگونه میتوانست با شعار بازگشت به دوران طلایی امام خمینی این سرزمین را که مورد تهاجم خمینیست قرار گرفته بود نجات دهد؟
بنابراین  سئوالات زیادی  را مردم در ذهن خود میپرورانند  سال 2007 که اتش تبلیغات انتخابات کم کم داغ شده بود و همگان ومخصوصا خود شاهزاده مایل نبودند که مردم در انتخابات شرکت کنند،پس چه شد به یکباره رسانه ای مانند صدای امریکا ایشان را ممنوع المصاحبه میکنند و به موسوی و کروبی میپردازند؟ که هنوز هم روزی نیست که این رسانه دست از این افراد و گروههای وابسته به ان بر ندارد.و تمام حجم اخبار این رسانه به این گروهها مربوط است!چگونه میشود یکشبه خیلی از شبکه های تلوزیونی که شرکت در انتخابات را نفی میکردند اما یکباره کاندیداهای مورد نظر را رهبری میکردند؟
در نهایت لازم دیدم چند نکته را هم یاد اوری کنم و این نکات به هیچ عنوان مربوط به جنبش مردم ازاده ایران بعد از انتخابات نیست جنبشی که اصلاح طلب ها ان را به نام خود میخواهند تمام کنند اما این جنبش مردمی است که 32 سال به هر نحوی سرکوب شدند و اینبار خود نظام هم فکر نمیکرد که اینگونه دهان باز کند و گریبانگیر خودشان شود،این جنبش بعد از انتخابات بهانه و خشمی بود که مردم بعد از سالها توانستند فریاد کنند و مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور را به گوش غاصبان مملکت عزیزمان ایران برسانند.

۱۳۹۰/۰۴/۰۷

نگاهی دیگر به محمد رضا مدحی و رسانه هایی که به بیراهه رفتند!


کنفرانس خبری مدحی در پاریس


بحث و گفتگو در مورد مدحی بسیار داغ بود تا جایی که یکی از ایران پیام داد  و میگفت؛ همین بود اپوزسیون شما در خارج از ایران؟؟؟
طرف خیلی هم باهوشه،اهل خبر و نوشتن و این حرفاست! خیلی هم برای اعتقادات دیگران ارزش قائله..........
نا خوداگاه فکرم به جعبه جادویی ایران رفت! جعبه ای که معتقدم جمهوری اسلامی بقایش را مدیون ان است و در واقع برای مصرف داخلی و ریشه  تمامی خرافاتهای دینی را از این جعبه برای ایرانیان هم نسل من بوده، که از کودکی چیزی جز خرافه ها و خبرهای هدفدار و غیر واقعی نه دیده و نه شنیده میشود.عجیب است که  در عصر حاضر که ماهواره و اینترنت فراگیر شده وعده کثیری ازمردم  تقریبا با تمام سختیهای موجود در ایران میتوانند از این امکانات برخوردار باشند!پس چرا اینگونه پیام از ایران میرسد؟کسی که میتواند تمام خبرها را از رسانه های خارج از ایران دریافت کند،اینگونه زود قضاوت میکند و همگان را زیر سئوال میبرد؟
جواب او را  دادم با توجه به اطلاعات محدودی که در انزمان با توجه به پخش  شوی  تلوزیونی جمهوری اسلامی در مورد مدحی داشتم اما برای خود من هم کافی نبود و در واقع قانع کننده نبود.
اما در همان روزهای اول این ماجرا یک چیز بیش از همه چیز برای من و خیلی از اصحاب رسانه ازار دهنده بود و اینکه چرا شخصی که نصف تمام رسانه های صوتی،تصویری و نوشتاری چه ایرانی و چه خارجی را در اختیار دارد و تمام ایرانیها  محمد رضا مدحی را از طریق او و رسانه های وابسته شناختند و یادم هست طبق عادت های سابق و علاقه شخصی که به این فرد داشتم بیداریهای شب را با گفتاراو و جناب مدحی سپری مینمودم، خود را از کل ماجرا  خارج کرد و سنگ را به زمین دیگری انداخت؟
در واقع  نوع رفتار این قشر به  نحوی در خدمت جعبه جادویی جمهوری اسلامی است و اینگونه به نظر میرسد که حتی گفته های رژیم در ان شوی تلوریونی به یک نوعی تایید میشود!
اشکال کار ما در این است که رسانه ها را برای مطالب و محتوای ان پی نمیگیرم بلکه دنبال اخباری هستیم که سالها از همان جا ضربه خوردیم و اشخاصی  را که در کار خود و رساله ای را که برای ازادی و رهایی مردم ایران در ظاهر بر عهده گرفتند و یک روز با یک نماز جمعه اکبر هاشمی بهرمانی (رفسنجانی )را یکی از حامیان ملت و جنبش مردمی و روز بعد او را
ترسو و حامی نظام،میخوانند هرگز دوری نکردیم و باز هم شنونده حرفهای انان هستیم و به راحتی از خطاهای انان چشم پوشی میکنیم و همین افراد به راحتی اپوزسیون را زیر سئوال میبرند.
مهرداد خوانساری دبیر کل موج سبز،در برنامه افق که از صدای امریکا پخش میشد به این موضوع نیز اشاره نمود و از کسانی که مدحی را معرفی کردند و او را در رسانه ها بزرگ جلوه دادند و بعد از اینکه مورد جاسوس اعلام کردن مدحی پیش امد این افراد بیان کردند که اصلا مدحی را نمی شناسند!
 
 گفتگوی مهرداد خوانساری در مورد مدحی در صدای امریکا  
از اینکه شخصی مانند مدحی بخواهد اینگونه خود را به یک جریان سیاسی نزدیک کند و فقط در هتل و یا خانه ای موقتی چند روزی را پشت سر بگذارد و کسانی را ملاقات کند که همیشه با مردم بوده اند و شاید هر شخصی بتواند با انها ارتباط داشته باشد،چه چیزی میتواند برای جاسوسی داشته که جمهوری اسلامی میتواند از ان استفاده کند.
نا گفته نماند که میتوان به این معتقد بود که بخشی از ان چیزی که در حال حاضردر یک عده از ایرانیان خارج  کشور میبینیم و باید قبول کرد که این عده به طور کامل در اختیار رژیم جمهوری اسلامی ایران هستند که برای ضعیف نمودن انسجام وفعالیت فعالین سیاسی مخالف نظام جمهوری اسلامی تلاش میکنند که نمونه آن را در فرانسه شاهد بودیم و دادگاهی چند روز پیش چندین ایرانی را به عنوان جاسوس جمهوری اسلامی معرفی نموده.اما مدحی فقط میتوانست یک شُک دهنده و عامل روحیه بخش  باشد برای مردمی که در خیابانها  برای ازادی ایران جلوی گلوله رژیم جمهوری سینه های خود را سپر کردند .
 از اینکه مصیبت  ما همان جعبه جادویی جمهوری اسلامی  و چند تا از رسانه های خارج از ایران است شکی نیست و با تمام بزرگ نمایی هایی که در مورد مدحی و جاسوس نامیدن او و اینکه در خدمت جمهوری اسلامی بوده اهداف را به بیراهه سوق میدهند،و همچنین خیلی از اگاهان هم دنباله رو همان رفتار رژیم در شوی تلوزیونی بودند و اتهامات را بر اساس گفتار و چیزی که در تلوزیون ایران اعمال شد بیان کردند.حال اینکه هدفهای دیگری پشت این مورد نهان است باید دنبال کرد و یا اینکه مرور زمان خیلی از مسائل را نمایان میکند به شرطی که حافظه خود را در کار رسانه ای از دست ندهیم و به اصولی که در اینکار به ان عهد کرده ایم وفادار باشیم زیرا چشم و گوش میلیونها انسان به این رسانه ها است وبه انهایی که از جعبه جادویی جمهوری اسلامی بیزار هستند و به شما برای اگاهی بیشتر پناه اورده اند خیانت نکنیم.

۱۳۹۰/۰۴/۰۵

عوامل وزارت اطلاعات را دادگاهی در پاریس به جرم جاسوسی برای جمهوری اسلامی محکوم کرد.

محکومیت جهانگیر شادانلو و منوچهر شلالی، دو تن از عوامل وزارت اطلاعات  در دادگاه پاریس

                                                                     جهانگیر شادانلو         
سرانجام پس از دو سال ، بالاخره حکم دادگاه استیناف پاریس د رباره ″ کتاب واواک در خدمت آیت الله ها ″  و محتویات آن علیه چند ایرانی صادر شد. در این حکم  جهانگیر شادانلو و منوچهر شلالی از شکایات خود نتیجه ای نبردند و محکوم شدند.
در این کتاب، ایوبونه، رئیس سابق سازمان ضد جاسوسی فرانسه، تعدادی از ایرانیان را به همکاری با دستگاه های امنیتی ایران متهم کرده بود، که در این میان شادانلو و شلالی  نقش مهمی داشتند.
این راًی در تاریخ پنجشنبه بیست و ششم ماه مه 2011، تحت شماره (02007/10) از سوی شعبه هفتم دادگاه استیناف پاریس علیه این دو نفرصادر شد. منوچهر شلالی بیش از یک سال و نیم پیش ظاهراً برای عمل جراحی قلب از فرانسه به ایران رفته بود! که در همان جا فوت می کند ولی دادگاه با وجود درگذشت وی، او را محکوم کرد و به پرونده اش خاتمه داد
در این دادگاه به پرونده جهانگیر شادانلو، یکی دیگر از شاکیان رسیدگی شد او نیز با مدارک موجود در پرونده ، به ویژه شهادت برادر زاده اش علیه وی و ارتباط او با دستگاه های امنیتی رژیم اسلامی مورد تاًیید قرار گرفت.
در پرونده دادخواست با اشاره به هویت  شاکی و متشاکی ، نوشته شده که منوچهر شادانلو، متولد 22 سپتامبر 1958 میلادی در شهر محلات در ایران می باشد. رئیس این دادگاه آقای آلن ورلین، مشاوران دادگاه آقایان ژیل کرواسان و فرانسوا ریگروبله، و منشی های دادگاه خانم ها؛ والن ژولی و ناتالی کوشن آلیکس بودند.
در صفحه  235 کتاب ( واواک در خدمت آیت الله ها ) ایوبونه، رئیس سابق ضد جاسوسی فرانسه می نویسد: «  سرپرست شعبه وزارت اطلاعات درپاریس، یک افسر با تجربه واواک به نام جوادیان است، غلامرضا جعفری و عادل معاونان وی هستند که هویتشان تاکنون مشخص شده است. درباره احسان نراقی، علی راست بین، منوچهر شلالی، سراج میردامادی و جهانگیر شادانلو دربخش های بعدی کتاب و درباره ماًموریت اصلی آنان گفتگو خواهد شد ، کار این ها به دام انداختن و برگرداندن مخالفین سیاسی و پناهندگان به منظور از بین بردن آنان است.  بیش از چهارصد و پنجاه عملیات تروریستی در خارج و خنثی کردن مخالفین، معاملات، تهدید و گسترش افراط گرائی، نمونه های بارز آن می باشد.»


سراج میردامادی مجری تلوزیون رسا در پاریس
ایو بونه، در صفحه 236 کتاب خود می نویسد: « یک انجمن دیگر به عنوان ″ حمایت از مهاجرین ایرانی ″ که بوسیله جهانگیر شادانلو، در شماره 70 خیابان لوریل در منطقه پانزدهم پاریس درست شده است، با سوء استفاده از احساسات وطن پرستانه ایرانیان، نقش یک بنگاه برای به دام انداختن و استخدام ایرانیان متقاضی پناهندگی به عنوان ماًموران جدید رژیم  در جامعه ایرانیان مقیم فرانسه را بازی می کند.
در دو دادگاه پی در پی، جهانگیر شادانلو شکست خورد و شرکت انتشاراتی کتاب ″ وزارت اطلاعات  در خدمت آیت الله ها ″ به دلیل شکایت بیمورد از وی درخواست جمعاً ، ده هزار یورو خسارت نموده است. همانطور که پیشتر اعلام شد هزینه دادرسی و حق الوکاله وکیل شاکیان را جمهوری اسلامی پرداخته است و این ده هزار یورو را هم رژیم اسلامی از کیسه ملت بیچاره ایران پرداخت خواهد کرد. جهانگیر شادانلو پس از دوبار محکوم شدن به راًی دادگاه اعتراض کرد و به دیوان عالی دادگستری فرانسه شکایت کرد، که بی هیچ تردیدی برای بار سوم نیز شکست خواهد خورد. در زیر کپی هایی از پرونده دادگاه پاریس دیده می شود.

۱۳۹۰/۰۴/۰۳

شگفت انگیزترین اتفاق در فوتبال ایران

تیم ملی امید ایران با شکست مقابل عراق از راهیابی به المپیک 2012 لندن بازماند. ملی پوشان امید که در بازی رفت در اربیل 1- صفر مقابل عراق پیروز شده بودند، در بازی برگشت در ورزشگاه آزادی در یک بازی عجیب 2- صفر مغلوب عراق شدند.
در واقع شاهد سریال تکراری و داستان همیشگی فوتبال در سطح ملی بوده ایم،داستانی که به طلسم معروف شده و قدمت ان در تیم ملی فوتبال المپیک به چهل سال میرسد و میتوان گفت که هر چهار سال یکبار همچین روزی را در سرنوشت فوتبال ایران شاهد هستیم.البته این مورد فقط برای تیم ملی امید ایران صدق نمی کند بلکه تیمهای ملی نوجوانان و جوانان و حتی تیم بزرگسالان و چندی پیش تیم فوتبال بانوان ایران هم از این ناکامی ها بی نصیب نماند!
از اینکه مربی و بازیکنان تیم ملی را عامل شکست بدانیم،چیزی از این ناکامی ها کم نخواهد کرد، مشکل اصلی به ناکار امدی مدیران در همه سطوح و با شرایط حاکم در فدراسیون فوتبال و تصمیم گیریهای رفیق معابانه در سیستم انتصابات در  فدراسیون و کمیته فنی این تشکیلات است و هیچ گونه تغییری را مشاهده نخواهیم کرد تا زمانی که غیر فوتبالی ها و افراد نا اشنا به روحیات ورزشکاران ایرانی در عرصه مدیریت و تصمیم گیری ها نقش داشته باشند نه این که موفق نخواهند بود بلکه شرایط از این بدتر خواهد شد،کنترل فوتبالیستهایی که در سالهای اخیر هیچ شباهتی به فوتبالیستهای سالهای قبل ندارند در حالی که قبل از دهه شصت همه میدانند که بازیکنان غیرت و تعصب ملی و به پیراهن ان افتخار میکردند و اینکه فوتبال ایران بسیار با برنامه تر و افتخارات ارزنده تری را کسب نموده بود.
اما نکته اصلی در این ناکامی که میتوانست تاثیر گذارترین عامل باخت تیم ملی المپیک ایران باشد و در نوع خود نادرترین اتفاق در دنیای فوتبال به حساب می اید،گزارش ناظر کنفدراسیون فوتبال اسیا حدود ساعت 11:30صبح روز مسابقه مبنی بر اینکه کمال کامیابی نیا به دلیل دو اخطاره بودن در بازی قبل ایران در مقابل همین تیم عراق در دور رفت و استفاده از این بازیکن در ان دیدار،تخلف محسوب شده و بازی رفت با نتیجه 3بر0 به شود تیم ملی المپیک عراق اعلام شده است.در حالی که تیم ایران بازی رفت را با نتیجه ۱بر۰ به شود خود خاتمه داده بود وفقط به یک مساوی دراین دیدار نیاز داشت و به مرحله بعد سعود میکرد.
اتفاقی که در فوتبال ملی و تیمی که برای راهیابی به المپیک به میدان می رود، بسیار شگفت انگیز و مشابه ان را فقط در ایران میتوان یافت در حالی که اقای منصوریان مربی تیم مدعی شده که چهار ماه پبش یعنی در اسفند 1389این مورد را به فدراسیون فوتبال اعلام نموده اند که این بازیکن به دلیل دو اخطاره بودن از بازی اینده ایران(دیدار رفت ایران و عراق)محروم است.اما مشخص نیست در این دروازه بی در و پیکر فدراسیون فوتبال چه کسی مسئول امار و کنترل حواشی و تدارکات اداری تیم ملی است؟چه کسی باید به علیرضا منصوریان این امار را ارائه دهد در حالی که کمتر از دو ماه است سکان مربی گری این تیم را بر عهده گرفته است!
با توجه به اینکه در فدراسیون فوتبال همه کمیته ها تقریبا فعال هستند و نیروی کاری زیادی هم در ان مشغول به کار هستند اما بازدهی سالم و مفید ندارد چون اکثر کارمندان ان چند شغله و یا نه اینکه فوتبالی نیستند بلکه گاهی به زبان و گفته خودشان از ورزش بیزار هستند حال چه اصراری برای حفظ این افراد در فدراسیون فوتبال با این رزومه کاری است؟
باید عباس ترابیان رییس روابط بین الملل فدراسیون که خود جزیی از مافیای فوتبال ایران است و همچنین کمیته مسابقات و برای اولین بار جناب اقای کفاشیان خنده و لبخند را کنار گذاشته و این مورد را جوابگو باشند هر چند که خود کفاشیان اعلام نموده که این خبر صحت ندارد اما باید این را در نظر داشته باشد که علیرضا منصوریان در کنفرانس خبری این فاجعه را فاش نمود و عنوان کرد چند ساعت قبل از مسابقه به بازیکنان قسم دادیم که در مورد این موضوع حتی به خانواده های خود هم چیزی نگویند حتی گزارشگر تلوزیونی این دیدار هم به هیچ وجه به این نکته اشاره نکرده بود و دلیل به بی اطلاعی ایشان از این موضوع بوده است. هر چند که خود کفاشیان یکی از معدود مدیران ورزشی در عرصه ورزش ایران است اما او در سایه اصلاحات و انقلاب محمد دادکان در فدراسیون فوتبال قرار گرفت و نتوانست راه دادکان را ادامه دهد که این هم دلایل و مشکلات خواص خودش را دارد با توجه به نفوذی که باند علی ابادی در تمامی رشته های ورزشی ریشه دوانده ،موانع بسیاری برای کفاشیان وجود داشته و او هرگز نتوانست موفق ظاهر شود کما اینکه در خود بدنه فدراسیون و اکثر کمیته های فدراسیون برای ضربه زدن به کفاشیان از هیچ تلاشی کوتاهی نکردند،با تمامی این تفاصیر ضعف مدیریت خود کفاشیان و اینکه در برکناری بسیاری از افراد در فدراسیون چشم پوشی نمود و در نهایت این ضعفها، نتیجه شگفت انگیز ترین اتفاق در فوتبال ایران بود که امروزه شاهد ان هستیم و یکبار دیگر منتظر چهار سال اینده میمانیم ،داستانی که چهل سال همگان را در حسرت حضور فوتبال ایران در المپیک باقی گذاشت!

۱۳۹۰/۰۴/۰۱

حبیب کاشانی و باند مافیایی لیدرهای دست پرورده حجت الاسلام علیپور چه میکنند در فوتبال ایران؟

                                        انتخاب حمید استیلی چند نکته را به همراه خود دارد و با توجه به اینکه از نزدیک  شاهد یکسری مسائل در فدراسیون فوتبال و حاشیه های باشگاه پرسپولیس بودم تا جایی که انتخاب حمید استیلی را بی جهت در جریان مخوفی که از فدراسیون فوتبال شروع و در باشگاه پرسپولیس تهران ادامه به کار میدهد.
حجت الاسلام علیپور
روزی که در خبرها شنیدیم علی دایی توسط یک لیدر مورد ضرب و شتم قرار گرفت،در واقع علی دایی از یک جریانی کتک خورده بود که  سالها پیش از فدراسیون فوتبال و توسط حجت الاسلام علیرضا علیپور نهادینه شده بود،شخصی که به عنوان پیش نماز به فدراسیون محمد دادکان وارد شد و بعدها به عنوان دبیر کمیته فرهنگی فدراسیون و در حال حاضر به عنوان دبیر ستاد منشور اخلاقی و چند پست دیگر ورزشی را هم در اختیار دارد.تا جایی که این اخوند سابقه مدیریت باشگاه فجر سپاسی شیراز را بر عهده داشت و مدیریت در چند بخش ورزشی سپاه پاسداران را در کارنامه خود داشته است.          
علیپور با توجه به اعتمادی که محمد دادکان به او داشت مسئولیت اعزام، سازماندهی تماشاگران و بلیط مسابقات جام جهانی 2006 المان را بر عهده داشت که بعد ها به جرم اختلاس بازداشت شد اما هرگز به جرم او رسیدگی نشد.
عباس اسماعیل بیگی نفر سوم از سمت راست
در واقع علیپوراولین بارعباس اسماعیل بیگی که سر لیدرکنونی باشگاه پرسپولیس است را به فوتبال معرفی کرد و او را به همراه تیم ملی ایران به مسابقات جام جهانی اعزام نمود.این شخص توانست یک گروه  از لیدرها را در اختیار بگیرد که اکثر انها ازپایگاه بسیج و افرادی بودند که با حفاظت اطلاعات وهمچنین حراست سازمان تربیت بدنی ارتباط داشته اند و در حال حاضر در اختیار و حقوق بگیر باشگاه پرسپوبیس و شخص حبیب کاشانی هستند.شخصی که علی دایی را کتک زد یکی از لیدرهای تحت امر همین فرد مذکور بودند و هرگزمورد بازخواست قرار نگرفت.این افراد در طی این چند سال در برکناری مربیان و مدیران این باشگاه تاثیرگذارترین بودند از انجایی که خیلی ازبرکناریها و انتحابات در فوتبال ایران خصوصا استقلال و پرسپولیس از سکوهای تماشاگران اغاز میشود.   نمونه دیگری از افراط گری این افراد را در چندین مرحله شاهد بودیم و دو دسته بودن تماشاگران در استادیوم ازادی و بازیهای پرسپولیس بود که حاکی از اختلاف بین لیدرهای حقوق بگیر حبیب کاشانی و لیدرهای قدیمی پرسپولیس بوده ،لیدرهایی که سالها برای پرسپولیس زحمت کشیدند و اکنون در سایه این گروه وابسته به یک جریان خاص سیاسی و امنیتی قرار گرفته اند.                                                                                                                         
شهریار فوتبال ایران بعد از حضوردر باشگاه پرسپولیس محبوبیت از دست داده خود بعد از باخت تیم ملی ایران به عربستان در تهران را بیشتر از قبل به دست اورد و بعد از مصاحبه های جنجالی خود را در صف مردم قرار داد و اکثر سیاسیون و غیر ورزشیها را مورد انتقاد قرارداد که نمونه بارز ان در مناقشه هایی که اخیرا با حبیب کاشانی داشته است را شاهد بودیم.و این موارد خوشایند این مافیای مخوف فوتبال ایران نبوده.                       
عباس اسماعیل بیگی در حال بحث با علی دایی بعد از ضرب و شتم دایی

در مورد جایگزینی حمید استیلی با علی دایی هم در نوع خود بسیار عجولانه و بچه گانه و  نمونه بارز سیاسی بازی را در انتخاب سر مربی پرسپولیس  توسط مدیری که خود را معلم اخلاف معرفی نموده،بوده ایم.
تصمیم عجولانه حبیب کاشانی برای ثبت قرار داد با حمید استیلی در هیئت فوتبال تهران قبل از ظهر دیروز در نوع خود بی نظیربوده در واقع زمانی که حمید سجادی دوست صمیمی علی دایی همزمان در صحن مجلس شورای اسلامی منتظر رای اعتماد نمایندگان مجلس بود و با توجه به اینکه اگر حمید سجادی انتخاب میشد شاید هرگزاجازه انتخاب حمید استیلی را به حبیب کاشانی نمیداد و شاید خود جناب معلم اخلاق باید قید پرسپولیس را میزد. به هر حال کاشانی ریسک نکرد و منتظر نماند و ثانیه ها را قبل از انتخاب سجادی از دست نداد و قرار داد حمید استیلی را به ثبت رساند.حبیب کاشانی که خیالش از سکوهای پرسپولیس راحت است و این را میداند که به کمک لیدرهایی که در خدمت دارد میتواند با دوست دوران گرمابه و گلستان خود حمید استیلی در پرسپولیس نتیجه بگیرد،مربی فوتبالی که یک روزه بعد از پخش فیلم او در اینترنت و حمایت او از احمدی تژاد در انتخابات سال 1388 به منفورترین چهره تبدیل شده.

 در واقع در ان طرف ماجرا هم حمید سجادی تنها مدیری ورزشی که قرار بود به عنوان وزیر ورزش شروع به کار کند از طرف نمایندگان مجلس رای اعتماد نیاورد و پرونده دایی در پرسپولیس کاملا بسته شد.
جناب اقای کاشانی در لیگ سال اینده همین سکوها شما را وادار به استعفا و یا حکم برکناری خود را خواهی دید،و تکلیف لیدرهایی مانند عباس اسماعیل بیگی را هم طرفداران با شعور پرسپولیس مشخص خواهند کرد.

۱۳۹۰/۰۳/۳۰

به یاد گلهای پرپر شده که با خونشان ندای آزادی خواهی مردم ایران را به گوش جهانیان رساندند

                     

دومین سالروز گلهای پر پر شده سرزمینی که ندای ازادی خواهی سر دادند،سرزمینی که پیر،جوان،مرد و زن،کوچک و بزرگ در ان به بهانه پس گرفتن رای دزدیه خود به خیابانها ریختند و فریاد اعتراض سر دادند اما مانند همیشه سرکوب شدند و اینبار دولت کودتای احمدی نژاد و رهبر مذهبی ان سید علی خامنه ای و تمامی سرداران و پاسداران وابسته به بیت رهبری، جوابشان را با گلوله دادند و خونشان را نقش خاک این سرزمین کردند تا یکبار دیگر شاهد کشتار بی رحمانه هموطنانمان توسط رژیم جمهوری جهل و جنایت باشیم.رژیمی که 32 سال است خون جوانان این مرز و بوم را چه در داخل و چه در خارج از کشور بر کف زمین ریخته است وهزاران نفر از معترضان را دستگیر و روانه زندان و از کشتار و شکنجه و تجاوز مرد و زن در زندانها یک لحظه عقب نشینی نکرده است که نمونه بارز ان را در زندان کهریزک شاهد بودیم.
اکنون بعد از گذشت دو سال از انتخابات سال1388 و رشادتهای مردم بی دفاع در برابر رژیم تا بن دندان مسلح جمهوری اسلامی ایران و در ادامه مبارزات چند ساله انها که از همان سالهای اولین انقلاب اسلامی اغاز شده بود،یاد و خاطره این گل های پرپر شده راه ازادی را گرامی میداریم.درود میبرستیم بر روح اریایی انها که یک لحظه دست از مبارزه نکشیدند.
به احترام سالروز از دادن این جوانان عزیز،برای رهایی وطنمان ایران از چنگال اشغالگران و غارتگران، جانشان را از دست دادند،از هیچ تلاشی دست بر نخواهیم داشت و چه در داخل و چه خارج از ایران از هر حزب و گروه سیاسی باید ادامه دهنده واقعی راه انها باشیم و نگذاریم خونشان پایمال شود و امید است در اینده نزدیک تمام کسانی را که به دستور علی خامنه ای و اتاق فکر او از هیچگونه جنایت و کشتار مردم این مرز و بوم کوتاهی نکردنده اند، به پای میز محاکمه بکشانیم تا به سزای اعمال وحشیانه خود در طی این سی و دو سال برسند.

                                                          

30خرداد 1388 مصادف با کشه شدن 19 نفر از جوانان ایران زمین توسط نیروهای بسیج و نیروی انتظامی و همه خود فروختگان رژیم ولایت فقیه است.

ندا آقاسلطان در خیابان کارگر شمالی به علت اصابت گلوله به سینه کشته شد.

حمید حسین‌بیگ عراقی در نزدیکی میدان آزادی به علت اصابت گلوله به سینه به قتل رسید.

ابوالفضل عبدالهی در مقابل دانشگاه صنعتی شریف به دلیل اصابت گلوله به پشت سر جان باخت.

محسن حدادی در خیابان نصرت به دلیل اصابت گلوله به پیشانی جان باخت

فاطمه سمسارپور به ضرب گلوله جان باخت.

اشکان سهرابی بر اثر اصابت سه گلوله به سینه‌اش در گذشت.

رضا طباطبایی در خیابان آذربایجان به دلیل برخورد گلوله به سرش کشته شد.

سالار طهماسبی در خیابان جمهوری به دلیل اصابت گلوله به پیشانی جان باخت.

بهزاد مهاجر در نزدیک میدان آزادی با شلیک گلوله نیروهای نظامی به قتل رسید.

مسعود هاشم‌زاده به ضرب گلوله جان باخت.

ایمان هاشمی در خیابان آزادی به دلیل اصابت گلوله به چشم جان باخت.

میلاد یزدان‌پناه بر اثر تیراندازی نیروهای امنیتی جان باخت.

کاوه سبزعلی‌پور در اثر اصابت گلوله شلیک شده از بام مسجد لولاگر کشته شد.

سعید عباسی فر گلچی در خیابان رودکی به دلیل اصابت گلوله به قتل رسید.

محمدحسین فیض در نزدیکی پایگاه بسیج مقداد به علت اصابت گلوله به پشت سرش به قتل رسید.

علی فتحعلیان بر اثر شلیک مستقیم گلوله از بام مسجد لولاگر کشته شد.

مسعود خسروی به دلیل اصابت گلوله به قتل رسید.

عباس دیسناد به دلیل اصابت ضربات باتوم به سر کشته شد.

عالم تبعه افغانی در خیابان خوش جنوبی به دلیل اصابت گلوله جان باخت

یادشان گرامی و راهشان پایدارباد.

۱۳۹۰/۰۳/۲۵

برای ازادی صنعان اشرفی و مرضیه کمانگر چه کرده ایم؟

صنعان اشرفی
مدت یکماه است صنعان اشرفی و مرضیه کمانگر دو پناهجوی ایرانی که توسط پلیس سوئد دستگیر و دربازداشت به سر میبرند.البته در چند روز گذشته محمد توسلی و محمد علی انصاری به این دو فعال سیاسی در بازداشتگاه ماشتا در شهر استهکلم اضافه شدند و هر لحظه احتمال  دیپورت انها به ایران وجود دارد. پناهجویانی که مدت چند سال در انتظار اقامت در این کشور هستند البته این اتفاق مختص کشور سوئد نمیباشد بلکه ایرانیان زیادی مخصوصا در اروپا با این مشکل روبرو هستند و گاه سالها زندگی را مخفیانه و بدون هویت میگذرانند چون حاضر نیستند به ایران بازگردند و زندگی بدون هویت را به مرگ و شکنجه در ایران ترجیع میدهند.
مرضیه کمانگر
سئوال اینجاست که با وجود تمامی تحصن ها و اعتصاب غذاهای و لب دوختنهای طولانی عده ای از پناهجویان ایرانی و همچنین همراهی عده ای از ایرانیان وطن دوست که به یاری هموطنان خود در تجمعات مقابل اداره مهاجرت کشور سوئد شرکت کردند،ایا هیچ نهاد و سازمان ایرانی طرفدار حقوق بشر از حق این پناهجویان دفاع کرده است؟
با توجه به اینکه هموطنان ایرانی سالهاست که با مشکلات پناهندگی دست و پنجه نرم میکنند اما تا کنون سازمان و تشکیلات خاصی در بین ایرانیان خارج از کشور وجود ندارد که بتواند یکسری از مشکلات اولیه پناهجویان را حل نماید و یا حداقل برای باز گرداندن انها به ایران جلوگیری کند.
در واقع سازمانهای طرفدار حقوق بشر یا در مورد گروهای خواص سیاسی عکس العملهای مثبت نشان میدهند و یا اینکه بعد از اینکه پناهجویی دیپورت میشود و یا مانند کامبیز روستایی در کشور هلند خود را به اتش میکشد، به یک اعلامیه و بیانیه و امار سالیانه بسنده میکنند!!!
صنعان اشرفی و مرضیه کمانگر از شهروندان کرد هستند و حتی قبل از انتخابات و کودتای رژیم به سوئد پناهنده شدند اما  سابقه سیاسی و زندان و مبارزه با رژیم اخوندی را در پرونده خود دارند تا جایی که به گفته مرضیه کمانگر پانزده تن از خانواده او در ایران اعدام شده اند! در طی این چند سال هم در خارج از کشور دست از مبارزه نکشیدند، و بازگشتشان به ایران هزینه سنگینی برای انها خواهد داشت که شاید هرگز نتوان جبران کرد.
                                                                           

در واقع اپوزسیون خارج از کشور و گروههای طرفدار  حقوق بشر و حتی رسانه های تاثیر گذار ایرانی اگر نتواند چند فعال سیاسی را نجات دهد که هم اکنون در بند کشوری اسیر هستند که دم از حقوق بشر میزند و در ظاهر طرفدار دموکراسی می باشد،چگونه میتواند جوانان و هموطنانمان که در زندانهای رژیم دیکتاتور جمهوری اسلامی اسیر و در انتظار اعدام  و سنگسار هستند را از خطر مرگ رها سازد؟
امید است که وقت را غنیمت شماریم و فارغ از هر خط و مشی سیاسی و حزبی به کمک این عزیزان بشتابیم و درس همبستگی را اینگونه بیاموزیم که اگر در کنار هم باشیم  موفق و پیروز خواهیم بود. به امید ازادی این هموطنانمان که در خارج از ایران هم به واسطه مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی در بازداشت هستند و چشم انتظار کمک ما ایرانیهای خارج از کشور هستند.


۱۳۹۰/۰۳/۲۳

دهمین سالگرد درگذشت شاهدخت لیلا پهلوی در پاریس


دهمین سالگرد درگذشت شاهدخت لیلا پهلوی در گورستان پاسی در پاریس با حضور جمع کثیری از ایرانیان بر گذار شد.
هر ساله ایرانیان زیادی از کشورهای مختلف به پاریس می ایند و بر سر مزار لیلا پهلوی حاضر میشوند و مراسمی معنوی را بر گذار میکنند.


از ورودی گورستان پاسی تا بر سر مزار لیلا پهلوی پرچمهای سه رنگ ایران،با نشان شیرخورشید بر افراشته و غرور ایرانی را زنده میکند.و زیباتر انکه مزار لیلا پهلوی را با صدها گل رُز سفید و شمعهای روشن تزیین کرده بودند.
                                                       مسعود صدر در کنار رضا قلی پور
این مراسم با سخنرانی رضا قلی پور آغاز شد و با شعر خوانی ادامه یافت و در نهایت مراسم با شعر و گفتاری از مصعود صدر و همخوانی سرود «ای ایران» به پایان رسید.